حاج آقا دولابي از سير عرفاني خود مي گويد همه عناياتي که به من شد، از برکات امام حسين عليه السلام بود. از راه ساير ائمه(ع) هم مي توان به مقصد رسيد، ولي راه امام حسين عليه السلام خيلي سريع انسان را به نتيجه ميرساند. چون کشتي امام حسين عليه السلام در آسمانهاي غيب خيلي سريع راه ميرود. حاج آقا دولابي از سير عرفاني خود مي گويد به گزارش جي پلاس، حاج محمد اسماعيل دولابي در 1282 هجري شمسي در يک خانواده مذهبي در جنوب تهران متولد شد و در تاريخ هشتم بهمن 1381 مطابق با 25 ذيقعده 1423 (روز دحو الارض) وفات يافت و پيکر پاکش در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله عليها در قم به خاک سپرده شد. آن عارف بزرگ در اشاره اجمالي به سرگذشت سير عرفاني خويش چنين ميفرمود: ـ در ايام جواني همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شده بودم. در آن زمان به شدت تشنه علوم و معارف ديني بوده و با تمام وجود خواستار اين بودم که در نجف بمانم و در حوزه تحصيل کنم؛ ولي پدرم که مسن بود و جز من پسر ديگري که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت، با ماندنم در نجف موافق نبود. ـ در حرم اميرالمؤمنين عليه السلام به حضرت التماس ميکردم ترتيبي دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سينهام را به ضريح حضرت فشار ميدادم و ميماليدم که موهاي سينهام کنده و تمام سينهام زخم شده بود. حالم به گونهاي بود که احتمال نميدادم به ايران برگردم. به خود ميگفتم يا در نجف ميمانم و مشغول تحصيل ميشوم يا اگر مجبور به بازگشت شوم همينجا جان ميدهم و ميميرم. ـ با علماي نجف هم که مشکلم را در ميان گذاشتم تا مجوزي براي ماندن در نجف از آنها بگيرم به من گفتند که وظيفه تو اين است که رضايت پدرت را تامين کني و براي کمک به او به ايران بازگردي. در نتيجه نه التماسهايم به حضرت امير عليه السلام کاري از پيش برد و نه متوسل شدنم به علما مرا به خواستهام رساند. تا اينکه با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرف شديم. ـ در حرم حضرت اباعبدالله عليه السلام در بالاسر ضريحِ حضرت همه چيز حل شد و هرچه را ميخواستم به من عنايت کردند، به طوري که هنگام مراجعت حتي جلوتر از پدرم بدون هرگونه ناراحتي به راه افتادم و به ايران بازگشتم. ـ در ايران اولين کساني که براي ديدن من به عنوان زائر عتبات، به منزل ما آمدند، دو نفر آقا سيد بودند. آنها را به اتاق راهنمايي کردم و خودم براي آوردن وسايل پذيرايي رفتم. وقتي داشتم به اتاق برميگشتم، جلوي درِ اتاق پردهها کنار رفت و حالت مکاشفهاي به من دست داد و درحاليکه سفره دستم بود، حدود بيست دقيقه در جاي خود ثابت ماندم. ديدم بالاي سر ضريح امام حسين عليه السلام هستم و به من حالي کردند که آنچه را ميخواستي، از حالا به بعد تحويل بگير. ـ آن دو آقا سيد هم با يکديگر صحبت ميکردند و ميگفتند او درحال خلسه است. از همانجا شروع شد؛ آن اتاق شد بالاي سر ضريح حضرت و تا سي سال عزاخانه اباعبدالله عليه السلام بود و اشخاصي که به آنجا ميآمدند، بيآنکه لازم باشد کسي ذکر مصيبت بکند، ميگريستند. ـ در اثر عنايات حضرت اباعبدالله عليه السلام کار به گونهاي بود که خيلي از بزرگان مثل مرحوم حاج ملاّ آقاجان زنجاني، مرحوم آيت الله شيخ محمدتقي بافقي و مرحوم آيت الله شاهآبادي، بدون اينکه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست کنم، با علاقه خودشان به آنجا ميآمدند. ـ بعد از آن مکاشفه به ترتيب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به يکديگر تحويل دادند. اولين فرد آيت الله سيد محمد شريف شيرازي بود. همراه او بودم تا اين که مرحوم شد. وقتي جنازه او را به حضرت عبدالعظيم(س) برديم، آيت الله شيخ محمدتقي بافقي آمد و بر او نماز خواند. من که ديدم شيخ هم بر عزيزم نماز خواند و هم از مرحوم شيرازي قشنگتر است، جذب او شدم؛ به گونهاي که حتي همراه جنازه به قم نرفتم. ـ خانه شيخ را پيدا کردم و از آن پس با شيخ محمدتقي بافقي مرتبط بودم تا اينکه او هم مرا تحويل آيت الله شيخ غلامعلي قمي ـ ملقّب به تنوماسي ـ داد. من هم که او را قشنگتر ديدم، از آن پس همراه وي بودم. ـ در همين ايام با آيت الله شاهآبادي هم آشنا و دوست شدم و با وي نيز ارتباط داشتم. تا اينکه بالأخره به نفر چهارم [آيت الله شيخ محمد جواد انصاري همداني] برخوردم که شخص و طريق بود. ـ او با سايرين متفاوت بود. چنين کسي از پوسته بشري خارج شده و آزاد است و هر ساعتي در جايي از عالم است. او در وادي توحيد به سر ميبرد؛ يک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمين امتداد دارد و نور همه اهل بيت عليهم السلام در آن ميله نور قابل وصول است. ـ اوّل، اهل عبادت، مسجد رفتن، محراب ساختن و امام جماعت بردن بودم. بعد اهل توسل به اهل بيت عليهم السلام و گريه و عزاداري و اقامه مجالس ذکر اهل بيت عليهم السلام شدم. تا اينکه در پايان به شخص برخوردم و به او دل دادم و از وادي توحيد سر در آوردم. ـ خداوند لطف فرمود و در هر يک از اين کلاسها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را به من نشان داد، ولي کاري کرد که هيچ جا متوقف نشدم، بلکه تماشا کردم و بهره بردم و عبور کردم تا اينکه به وادي توحيد رسيدم. ـ در طول اين دوران هميشه يکهشناس بودم و به هر کس که دل ميدادم، خودم و زندگي و خانواده ام را قربان او ميکردم تا اينکه خود او مرا به بعدي تحويل ميداد و من که وي را بالاتر از قبلي ميديدم، از آن پس دور او ميگشتم. ـ به هر تقدير، همه عناياتي که به من شد، از برکات امام حسين عليه السلام بود. از راه ساير ائمه(ع) هم مي توان به مقصد رسيد، ولي راه امام حسين عليه السلام خيلي سريع انسان را به نتيجه ميرساند. چون کشتي امام حسين عليه السلام در آسمانهاي غيب خيلي سريع راه ميرود. هر کس در سير معنوي خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خيلي زود به مقصد مي رسد. حاج ميرزا محمد اسماعيل دولابي به منظور تربيت و ارشاد تشنگان زلال معرفت، قريب چهل سال در تهران جلسات هفتگي متعدد را اداره کرد که در آنها مردم از قشرهاي گوناگون، فارغ از هر گونه تفاوتهاي خلقي، با يگانگي و صفا در کنار هم نشسته و از زلال معارف ولايي و توحيدي که از عالم غيب به واسطه وجود ايشان به سوي طالبان حقيقت و معني جاري ميشد سيراب ميشدند.
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت