جشن عروسي امام خميني چگونه شکل گرفت؟

از خواندن خطبه عقد تا شب يا روز تولد حضرت امام حسن مجتبي (ع)، تعدادي از اقوام نزديک براي افطار در خانه آقاي ثقفي مي ماندند تا به قول معروف هفت شبانه روز جشن عروسي بگيرند و البته شب آخر که جشن اصلي بود تعداد آنها از حدود شصت تا هفتاد نفر نمي کرد که برخي از آنها خدمتکاران بودند.


از خانواده داماد دو برادر، حاج مسيب خدمتکار آقاي هندي، آن افسر ارتشي که براي خواستگاري همراه شده بود. از دوستان مشترک: آقاي شاه آبادي و همسرش، آيت الله سيد رضا تقوي و همسرش، سيد احمد و خانواده اش، سيد صادق و خانواده اش و بقيه همگي از خانواده عروس.


البته اگر آيت الله کاشاني و خانواده هم دعوت بودندکه بعيد است دعوت نشده باشند، جزء همسايگان خانواده عروس تلقي مي شدند.


آن زمان چاپ کارت عروسي مرسوم نبود و الا بايد به جاي عبارت «به صرف شيريني و شام» مي نوشتند: «به صرف افطار و شيريني». چرا تعداد مهمانان کم بود؟آيا چون مخارج شام شب عروسي با داماد است؟ نه! چون هزينه افطار و شام را هم خازن الملوک عهده دار شده بود. علت آن را کسي نپرسيده است و فقط با حدس و گمان مي توان عللي براي آن يافت. شايد يک علت اينکه بسياري از اقوام مادر و مادربزرگ که تا چندي پيش از اين، وصلت را به سخره مي گرفتند، روي آمدن به مجلس عروسي را نداشتند و نيز عده اي ديگر همچنان بر مخالفت هم پاي مي فشردند و نيز شايد چون از خانواده داماد افراد زيادي نيامده بودند، خانواده عروس ملاحظه کرده و فقط افراد خيلي نزديک را دعوت کردند. علت ديگر مي تواند سردي هوا باشد که نمي شد مهمانان را در حياط جاي داد و اتاق ها هم براي چيدن سفره افطار گنجايش زيادي نداشت.


خازن الملوک دايه اش محيا خانم و دختر دايه اش عذرا خانم را با يکي دو نفر ديگر فرستاده بود تا در خانه اي که آسيد احمد يافته بود هم جهيزيه را بچينند و هم بساط پذيرايي را براي آمدن عروس و داماد و همراهان آماده کنند. آن شب ها طولاني بود و در قسمت نه شايد هم بزن و بکوب انجام شد اما در قسمت مردانه مردها فقط با هم گپ مي زدند. شايد هم يک مداح مولودي خوانده باشد و رضا چهارساله شعر «ما سميعيم و بصيريم و هشيم را».


آخر شب به جز روحانيون مجلس، مدعوين براي بردن عروس به طرف خانه داماد به راه افتادند. از منزل آقاي ثقفي تا منزل داماد راه زيادي نبود با اين حال چند سواري هم کرايه کرده بودند تا بعضي مهمانان در آن بنشينند. مي توان تصور کرد که خازن الملوک مادر عروس با اشک شوق دخترش را بدرقه کرده ولي هنوز زود بود که مادربزرگ هم اشک شوق بريزد. عروس را از زير قران رد کردند و به خدا سپردند. آقاي ثقفي براي دست به دست دادن داماد و عروس همراه مدعوين شد.


حتما سر کوچه ميرزا محمود وزير چراغ زنبوري و منقل اسفند گذاشته بودند. اما خانم از اين ريزه کاري ها چيزي بيان نکرده است. وقتي آقاي ثقفي دستان داماد و عروس را در دست هم گذاشت، براي اولين بار دختر، داماد را از روبرو ديد و داماد نيز عروس را. اما نه خانم و نه آقا نگفتند که در اين اولين ديدار چه احساسي داشتند.


خانم دکتر طباطبايي از قول خانم در توصيف اولين خانه پس از ازدواج چنين نقل کرده است: «آن خانه سه اتاق داشت که دو تا را به اندروني اختصاص داديم و جهيزيه من در آنجا چيده شد و اتاق سوم بيروني و براي رفت و آمدهاي مردانه در نظر گرفته شد. اسباب و اثاثيه بيروني هم از خانه پدرم تامين شد که هنگام نقل مکان به قم بازگردانديم.».[1]


 



  1. برشي از کتاب يک قرن زندگي پرماجرا (سال شمار زندگي بانو خديجه ثقفي، همسر امام خميني بر اساس خاطرات و خيال) اثر سيد علي قادري.